مقالات وذهبی

ویژگی های اخلاقی قوم یهود از منظر قرآن کریم(قسمت اول)

یزدفردا :حمید یزدانیان دانشجوی جامعه المصطفی(ص) العالمیه -hamid_yazdanian@yahoo.com :«ضربت عليهم الذّلّةُ اين ما ثُقِفوا الّا بحبل مِنَ الله و حبلٍ من النّاسِ و باءو بَغَضبٍ من الله و ضُرِبَت عليهم المسكنةُ ذلك بأنّهم كانوا يكفرون بآيات الله و يَقْتُلون الانبياءَ بغير حقٍّ ذلك بما عَصَوا و كانوا يَعتَدون»

موضوع «يهودشناسی» از جمله مباحثي است كه در غرب و مسيحيت سابقه‌اي طولاني دارد و شايد پرداختن به آن براي مسلمانان اهميت حیاتی تری داشته است، مستندات و شواهد موجود نشان از اهميت يافتن اين موضوع براي دنياي اسلام و به ويژه براي كساني دارد كه در خط اول مبارزه با «صهيونيسم» قرار گرفته‌اند.
در این تحقیق با استعانت از سه تفسير گران‌سنگ تشيع يعني تفسير الميزان، تفسير نمونه و مجمع‌البيان،وسایر مطالب مطرح شده توسط سخنوران و عالمان دینی که الحمدلله به وفور در کتابخانه های فیزیکی و مجازی یافت می گردد، ديدگاه قرآن مجيد در مورد ویژگی های اخلاقی يهوديان تبیین می شود.
بررسي تاريخ، نشان از بروز حوادث عجيب و كم نظير در تاريخ يهود دارد كه در ساير اديان و مذاهب كمتر يافت مي‌شود. يكي از داستان‌هايي كه قرآن مجيد به عنوان آخرين ذخيره الهي بيش از همه به تفصيل به آن پرداخته، داستان اين قوم مي‌باشد. از ميان دوره‌هاي تاريخي اين قوم، دوره مربوط به فرعون و حضرت موسي (ع) از برجستگي خاصي برخوردار است و بيشترين آيات الهي مربوط به همين دوره تاريخي مي‌باشد. گرچه هنوز اسرار اين موضوع براي بشر كشف نشده اما شايد يكي از دلايل آن، شباهت سير حركتي جوامع انساني به اين دوره تاريخي باشد. به هر صورت آيات بسياري در قرآن مجيد ويژگي‌هاي اخلاقی،رواني فردی و اجتماعي قوم يهود را برمي‌شمارد كه به نظر می رسد، هنوز در جامعه يهودي پابرجا مي‌باشد و تغييري در آن حاصل نشده است. بنابراين شناخت و استخراج اين ويژگي‌‌ها براي تمام محققان به ويژه محققان مسلمان از اهميت اساسي برخوردار است؛ هم از اين جهت كه نماد حقيقي يهود (اسرائيل) خطر و تهديدي بالفعل براي جوامع مسلمان قلمداد مي‌شود و هم از اين حيث كه قرآن به عنوان وحي الهي، بهترين توصيف را از آنها ارائه داده است. از سوي ديگر وجود همين ويژگي‌هاست كه در حال حاضر بسياري از مشكلات را براي جوامع بشري ايجاد نموده و با شناخت آنها مي‌توان راه حل مناسبي جستجو نمود. بنابراين همانگونه كه گذشت، مبناي اين تحقيق، قرآن مجيد است و سه تفسير ارزشمند شيعه يعني تفسير الميزان، نمونه و مجمع‌البيان به عنوان منابع كمكي مورد استفاده قرار خواهند گرفت. هر يك از اين ويژگي‌ها، استراتژي و راهبرد ما را نسبت به آنها تعيين و مشخص مي‌كند و راهي روشن و مشخص پيش‌رو خواهيم ديد.

عدم اعتقاد به خداوند و پيامبران الهي و عدم رعایت ادب حضور
در بحث فضایل اخلاقی متعلق به قوه عاقله یکی از مباحث توحید است که مرحوم نراقی در کتاب شریف معراج السعاده در این باب می فرماید:
\"ضد صفت‏شرك، توحيد است و از براى آن اقسامى چند است:
اول توحيد در ذات: يعنى ذات خدا را منزه داشتن از تركيب خارجى و عقلى و صفات‏او را عين ذات مقدسش دانستن. دوم توحيد در وجوب وجود: يعنى واجب الوجود را منحصر كردن در خدا و نفى‏شريك از براى او در صفت واجبيت وجود كردن.و در اين علم بحث از اين دو قسم‏نمى‏شود. سوم توحيد در تاثير و ايجاد: يعنى مؤثر در وجود را منحصر در پروردگار دانستن كه‏فاعلى و منشا اثرى به غير از او نيست.و اين قسم توحيدى است كه در اينجا گفتگو از آن‏مى‏شود. \"
اما در مورد قوم یهود مستندات فراوانی وجود دارد که در این فضیله اخلاقی ضعف جدی دارند و بر عکس مبتلا به رذیله معکوس آن که شرک است می باشند.
«قالوا يا موسي انّا لن ندخلها ابداً ماداموا فيها فَاذهبْ أنتَ و ربُّك فقاتِلا إنا هيهُنا قاعدون: گفتند: \" اي موسي، تا وقتي آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاي در آن ننهيم. تو و پروردگارت برو [يد] و جنگ كنيد كه ما همين جا مي‌نشينيم.\"
پس از آن كه قوم بني‌اسرائيل از فرعون و لشكريان او رهايي يافتند، قرار شد در سر راه خويش وارد سرزمين مقدس شوند، آنجا را از لوث شرك و بت‌پرستي پاك كنند و با آرامش خاطر زندگي نمايند اما همين كه فرمان خداوند مبني بر ورود به شهر و مبارزه با بت‌پرستان به آنها ابلاغ گرديد، از آن سر باز زدند و از ورود امتناع كردند. در اين شرايط دو نفر كه به موسي و راه او ايمان داشتند، شروع به نصيحت قوم بني اسرائيل كردند اما آنها در واكنش به اين خيرخواهي مطالبي بيان كردند كه ما في‌الضمير آنها را كاملاً آشكار ساخت:
• اولاً با اين كه علي القاعده بني‌اسرائيل بايد روي سخن خود را به آن دو نفر كنند كه گفته بودند: اي مردم! دعوت موسي (ع) را بپذيريد و داخل اين سرزمين شويد، چنين نكردند و خطاب را متوجه موسي (ع) ساختند. سپس در اين نوبت، به اختصار برگزار نمودند و طول و تفصيل سابق را ندادند. اين قسم سخن گفتن را ايجاز بعد از اطناب مي‌گويند … . بدين سبب بعد از تفصيل به اجمال گويي پرداخته مي‌شود كه به طرف بفهماند ديگر حوصله گفتگو با تو را ندارم و از سخنان تو خسته شده‌ام.
• ثانياً سخن بي ادبانه و عصيانگرانه خود را مجدداً تكرار و تأكيد كردند كه ما هرگز داخل اين سرزمين نخواهيم شد.
• ثالثاً جهالتشان آنقدر به آنها جرأت و جسارت داد كه از بي ادبي‌هاي گذشته خود نتيجه‌اي گرفتند كه از سخنان سابقشان نيز زشت‌تر بود: «تو و پروردگارت برويد با مردم اين سرزمين قتال كنيد. ما همين جا نشسته‌ايم!» اين گفتارشان كاملاً حاكي از آن است كه درباره خداي تعالي همان اعتقاد باطلي را داشته‌اند كه بت‌پرستان دارند؛ يعني پنداشته‌اند خداي تعالي نيز موجودي شبيه يك انسان است و در حقيقت نيز يهود چنين اعتقادي داشته‌ است زيرا همين يهود بود كه بنا به حكايت قرآن كريم، پس از عبور از دريا و رسيدن به قومي كه بت مي‌پرستيدند، به موسي گفتند: تو نيز براي ما خداياني چند درست كن، همان گونه كه اينها خدايان بسيار دارند. موسي در پاسخشان فرمود: به راستي كه شما مردمي نادان هستيد. اين اعتقاد به جسماني بودن خدا و شباهت به انسان‌ها، همواره در يهود بوده و امروز نيز بر همان اعتقادند.»
نمونه ديگري كه نشان از عدم اعتقاد بني اسرائيل به ذات باري تعالي دارد، قضيه‌اي است كه در آيه شريفه 67 سوره بقره نقل مي‌فرمايد. جريان از اين قرار است كه يك نفر از بني‌اسرائيل كشته شد و قاتل وي مشخص نبود. در اين شرايط حضرت موسي (ع) «از طرف خداوند دستور مي‌يابد به بني اسرائيل فرمان دهد گاوي را سر ببرند و يكي از اعضاي آن را به پيكر مقتول بزنند تا زنده شود و با زبان خويش قاتل را معرفي كند. موسي اين دستور را ابلاغ مي‌كند، بني اسرائيل اين سخن را شوخي و استهزاء مي‌پندارند و لذا به موسي مي‌گويند ما را به مسخره گرفته‌اي؟ موسي (عليه‌السلام) در پاسخ آنها به يك حقيقت بزرگ اشاره مي‌كند و مي‌گويد مسخره و استهزاء عمل افراد نادان و جاهل است و پيامبر خدا و فرستاده او از استهزاء و سخريه نسبت به ديگران پيراسته است …. اين يكي از مواردي است كه درجه ايمان آنها را به پيامبرشان روشن مي‌سازد. راستي آنها موسي ـ عليه‌السلام ـ را همانند خود جاهل و نادان تصور مي‌كردند…. پس از آن كه اطمينان يافتند استهزائي در كار نيست، به موسي مي‌گويند از خدايت بخواه تا بيان كند كه اين چگونه گاوي است كه بايد سر بريد؟ در اينجا جمله «از خدايت بخواه» نيز جلب توجه مي‌كند؛ مثل اين كه آنان خداي موسي را از خداي خويش جدا مي‌دانستند. اين جمله درخواسته‌هاي بعدي آنها نيز تكرار مي‌شود … اما در اينجا كه وضع گاو نيز مشخص شده، باز مي‌بينيم بهانه گيري را كنار نمي‌گذارند و در عين اين كه دستور داده شده عمل كنيد، باز مي‌گويند: «از خدايت بخواه» اين چه گاوي است؟ … در صورتي كه ظاهر آيات نشان مي‌دهد اگر به همان دستور اول عمل مي‌كردند و يك گاو از هر قبيل سر مي‌بريدند، كافي بود و به زحمت نمي‌افتادند.»
«به طوري كه ملاحظه مي‌كنيد اين بي‌ادبان حتي يك بار نيز نگفتند از پروردگار ما بخواه و از اين گذشته مكرر گفتند قضيه گاو براي ما مشتبه شده و با اين بي‌ادبي خود، نسبت گيجي و تشابه به بيان خدا دادند. علاوه بر همه آن بي‌ادبي‌ها و مهمتر از همه آنها، اين كه گفتند «إنّ البقر تشابه علينا» (جنس گاو برايمان مشتبه شده) و نگفتند «إن البقرةَ تشابهت علينا» (آن گاو مخصوص كه بايد به وسيله زدن دُم آن به كشته بني اسرائيل او را زنده كني، براي ما مشتبه شده)، گويي خواسته‌اند بگويند همه گاوها كه خاصيت مرده زنده كردن ندارند و اين خاصيت مال يك گاو مشخص است كه اين مقدار بيان تو، آن گاو را مشخص نكرده و خلاصه تأثير نامبرده را از گاو دانسته‌اند، نه از خدا.»

ادامه دارد

یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا